پانته آپانته آ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

برای دخترم

یک غم بزرگ دارم

خدایا باورم نمیشه تو که اینقدر بزرگی تو که این همه خوبی چرا مادرها رو با داغ فرشته هاشون امتحان میکنی.خدایا قلبم تو سینه سنگینی میکنه دوست دارم فریاد بزنم گریه کنم برای دوست خوبم پگاه برای سپهری که خدا فقط تونست 3 تا بهار دوریشو تحمل کنه وسریع بالهای این فرشته رو بهش برگردوند تا به سوی بهشتش پرواز کنه.سپهرم بهشتی بود الان اونجا با دوستاش در حال بازی و شادیه.خوش به حال تو پسرک عزیز ما که خدا اینقدر دوست داره. خدایا شکرت به خاطر آرامش و صبوری که در دل پگاه قرار دادی. خدایا مواظب گلای دیگه باش و اجازه بده امانتدار فرشته هات باشیم. خدایا بهترین تقدیر را برای پگاه وهمسرش رقم بزن       روزگارا:   تو اگر سخت به ...
24 شهريور 1391

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

همه ميپرسند چيست در زمزمه مبهم آب چيست در همهمه دلكش برگ چيست در بازي آن ابر سپيد روي اين آبي آرام بلند كه ترا مي برد اينگونه به ژرفاي خيال چيست در خلوت خاموش كبوترها چيست در كوشش بي حاصل موج چيست در خنده جام كه تو چندين ساعت مات و مبهوت به آن مي نگري نه به ابر نه به آب نه به برگ مه به اين آبي آرام بلند نه به اين خلوت خاموش كبوترها نه به اين آتش سوزنده كه لغزيده به جام من به اين جمله نمي انديشم من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل يخ را با باد نفس پاك شقايق را در سينه كوه صحبت چلچله ها را با صبح بغض پاينده هستي را در گندم زار گردش رنگ و طراوت را در گونه گل همه را ميشنوم مي بينم من به اين جمله نمي انديشم به تو مي انديشم اي سراپا همه خوبي ...
24 شهريور 1391

سفرنامه

سلوووووووووووممممممم ما بعد از چند روز دور بودن از تهران دوباره به این شهر برگشتیم حدود 19 روز تو سفر بودیم آخه مامانی تصمیم گرفته حسابی از این فراغت تحصیل استفاده کنه .15 روز اول و رفتیم عباس آباد شهر بابا جون حسابی خوش گذروندیم به دیدن فامیلا رفتیم کلی مهمون بازی .به من که کلی خوش گذشت .ناگفته نمونه تو این مدت  حسابی خودمو برا زن عمو نازم الهام جون لوس کردم و کلی اذیتش نمودم.دیگه یه چیز جدید به نام face book ازش یاد گرفتم چه قدر خوش گذشت باهاش...... بدو بیا دنبالم تا بقیه ماجرا وعکسامو ببینی یک روز هم به اتفاق مامانی و بابایی و عمه ومادر جون و رن عمو رفتیم لاهیجان و چایی و کلوچه خریدیم . یک شنبه آخرم با هم ناهار رفتیم کلاردشت...
16 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد